اغلب ما تصور میکنیم که آنچه رفتار و زندگی ما را اداره میکند تصمیمگیریهای ماست. چنین تصوری به این دلیل است که از وجود قدرتهای مافوقی بهنام "پیشفرضها" غافلیم. پیشفرض، تصوری است که در پسزمینهی ذهن ما جای گرفته و بی آن که بدانیم، همواره ما را به نوع خاصی از رفتار وادار میکند. پیشفرضها اربابهایی هستند که در درون ما زندگی میکنند و فرمانشان همواره حلقهای بر گوش ماست. مثلا پیشفرض بعضی از ما این است که «دنیا جای کار کردن است، لذا باید از صبح تا شب کار کرد و کمتر استراحتی داشت». پیشفرض بعضی دیگر این است که: «من مسئول رفع مشکلات همه افراد خانوادهام هستم». پیشفرض بعضی این است که: «من باید ایدهآل و بینقص باشم و هرگز خطایی نکنم!». برخی دیگر هم فرض میکنند که این دیگراناند که باید درباره خوب و بد رفتار آنان رأی بدهند، یا ارزش آنها را تعیین کنند ... پیشفرضها در کودکی بر ذهن ما تلقین میشوند و با ابزار ترس و سرزنش، بر ما حکومت میکنند. به این ترتیب، ما هیچوقت به روشهای خود شک نمیکنیم و تصور نمیکنیم که میتوان به شکل دیگری هم زندگی کرد. پیشفرضها بهشکلی خاموش و ناشناس ما را کنترل میکنند. آنها مانع تغییر و مایهی فشار و رنجاند و از ما رباتهایی خودکار میسازند که تا آخر راه، در خط خاصی کوک شده است. "بیگانه درون"، نوری به تاریکخانهی این اربابهای خاموش میاندازد و چهرهی واقعی آنها را به ما نشان میدهد.